داستان,داستانک,داستان کوتاه

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات...
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…


موضوعات مرتبط: سرگرمیداستانهای خواندنی
برچسب‌ها: داستان کوتاهدانستان عاشقانهمعنای دوست داشتن

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 13 خرداد 1392 | 11:39 | نویسنده : parsa |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب نظر آخر
  • وب محفل عبـــاس
  • وب آمار بین
  • وب لایک